دعایمان کن
11 آبان 1394 توسط مژگان قرباني زيگساري
از دل تو سخن گفتن سخت است رباب جان
بر تو چه گذشت در کربلا فهمیدن برای ما چرا سخت است
تشنگی علی کوچولوی تو برای همه درد آور است
علی تو چقدر آب می خواست
آیا تمام آب فرات را طلب کرده بود
یا جرعه ای برایش بس بود
علی تو که خودش دریا بود
آب به چه کارش می آمد
صحرای کربلا فکرش را می کرد
با خون علی اصغرت سیراب شود
صحرای کربلا علی اصغرت را آبی نداد
ولی علی اصغرت کل جهان را سیراب کرد
چقدر علی تو بزرگ است
خانوم جان آن شب برتو چه گذشت آن شب برای چه کسی لالایی خواندی
جگرت سوخت ,دگر هیچ آبی تو را هم نمی تواند سیراب کند
خانوم جان نگران علی خود نباش بابا کنارش است
خانوم جان نگران ما باش هیچ کس پیش ما نیست تنهاییم دعایمان کن بیکسیم علی ما تنهاست
دعایمان کن